جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

آخرین پیکار روز عاشورا

زمان مطالعه: 7 دقیقه

پایان زندگانی هر کس به مرگ اوست‏

جز، مرد حق، که مرگ وی آغاز دفتر است‏

آغاز شد حیات حسینی به مرگ او

وین قصه، رمز آب حیات است و کوثر است‏

زنان و کودکان که آمدن قمر بنی‏هاشم و نوشیدن آب را انتظار می‏کشیدند نتوانستند بفهمند چه شده و چه پیش‏آمدی کرده که رسیدن ابوالفضل دچار تأخیر گردیده است زیرا آنقدر در اطراف حضرت عباس (ع) قوای عمرسعد ازدحام و اجتماع کرده و آنقدر گرد و غبار ایجاد شده بود که هیچ وجه تشخیص وضعیت و چگونگی امر امکان‏پذیر نبود… لحظاتی چند بگذشت… تا اندازه‏ای گرد و غبار

کاهش یافت. آن وقت اهل خیام، سیدالشهدا را مشاهده نمودند که تنها به سوی چادرها در حرکت است… اطفال صغیر که از تشنگی، توانائی راه رفتن و حتی ایستادن نداشتند از شدت نگرانی صدا به فریاد بلند کردند: پس عمویمان عباس چه شد… آیا آب را خواهد آورد؟

حسین (ع) که گفته‏های کودکان تشنه لب، آتش بر جانش زده و ناراحتی روحی او را دو چندان کرده بود و در ضمن نمی‏توانست صراحتا به کشته شدن عباس (ع) اشاره کند لذا با حالت و صدای مخصوصی فرمود: ای عزیزان من، عمویتان عباس را دیگر نخواهید دید و دیدار او در قیامت انجام خواهد گرفت…» وای که این فرمایش امام چه غوغائی برپا کرد و چه سوز و گدازی خیام را در برگرفت.

عمرسعد می‏خواهد هر چه زودتر جریان کار پایان یابد و این وظیفه سنگین و ننگینی که ابن‏زیاد به عهده او گذاشته سریعتر خاتمه پذیرد و به همین جهت به سربازان

فرمان داد دسته‏جمعی حمله را به سوی امام آغاز نمایند.

سیدالشهدا در حالی که بر روی اسب خود آماده دفاع نشسته بود نگاهی به اطراف انداخت و همه جوانب را از نظر گذارند…

در مقابل، لشگر متخاصم چون دریای مواجی در تلاطم بود… در سوی دیگر بدن و اجساد شهدا با همان ترتیبی که شربت شهادت را نوشیده‏اند در کنار هم روی زمینهای داغ و در زیر آفتاب سوزان قرار داشت. در طرف دیگر، بدن قطعه قطعه شده قمر بنی‏هاشم و دو دستهای بریده و جدا شده او کاملا جلب نظر می‏کرد و در پشت سر، خیمه و چادرهای اهل‏بیت و بانوان و کودکان که با تشنگی و از دست دادن عزیزان به وضع جانگدازی دچار شده بودند به چشم می‏خورد…

هر یک از این مناظر کافی است که قوی‏ترین و دلیرترین افراد را دستخوش سستی و رخوت سازد و قوه فعالیت را از او سلب نماید ولی امام حسین (ع) مافوق این حرفهاو بالاتر از چنین موضوعاتی بود بر طبق نوشته کلیه مورخین چه مسلمان چه غیر مسلمان چه سنی و چه شیعی هر چند آن روز سیدالشهدا از مشاهده این مناظر خونین و جگر خراش

جریحه‏دارترین احساسات را پیدا کرد و باطنش از درد و الم مالامال بود ولی کمترین تزلزلی در عقیده‏اش حاصل نگردید و کوچکترین تغییری در روحیه‏اش ایجاد نشد.

حضرت امام حسین (ع) از کودکان، بانوان به ویژه حضرت سجاد (که به واسطه بیماری امکان شرکت در جنگ را پیدا نکرد و اصولا وجودش برای عدم قطع سلسله امامت لازم و ضروری بود(، و همچنین حضرت زینب علیهاالسلام آن بانوی شیردل، خداحافظی و وداع آخرین را به عمل آورد و متذکر گردید که مبادا در جریان کار و پس از شهادت وی خود را دچار سرافکندگی و ذلت نمایند و در مقابل دشمن به عجز و درماندگی تن دردهند بلکه باید کاملا سربلند و با افتخار باشند…

متأسفانه قوای عمرسعد و حمله همه جانبه آنها اجازه نداد امام بیش از این تأمل و مذاکره نماید و برای آنکه جنگ در نزدیک چادرها در نگیر لذا خود شخصا به پیشواز و مقابله آنها شتافت و نبرد یک نفر، یک نفری که از صبح تا حال در شدیدترین مبارزات شرکت داشته و برای حق، قیام

نموده بود با قوای مخاصم آغاز گردید.

من نمی‏دانم چگونه مبارزه آن روز امام را تشریح نمایم و دلاوری او را به رشته تحریر در بیاورم… واقعا قلم عاجز است و بیان درمانده…

هیچ توجه کرده‏اید که اگر شیری به گله بی‏شماری از گوسفندان حمله نماید چه می‏شود و چگونه آنها از برخورد با شیر واهمه داشته و راه فرار را در پیش می‏گیرند؟ آخرین نبرد عاشورا نیز نظیر همین جریان را در بر داشت و سربازان که در مقابل حمله شکننده و سرسختانه امام قرار می‏گرفتند از بیم و هراس راه گریز را انتخاب می‏کردند. سیدالشهدا در حالی که به نبرد و مبارزه ادامه می‏داد فریاد برمی‏آورد

»آیا برای کشتن من این طور متحد و مصمم شده‏اید. لعنت ابدی بر شما که در راه ظلم و ستم و در راه کفر و الحاد به جنگ پرداخته‏اید… اگر به شمشیر من کشته شوید جای شما در اعماق جهنم خواهد بود و اگر از مقابل من فرار نمائید و جان خود را به سلامت در برید افراد مزدوری بیش نخواهید بود و در دنیا و در آخرت جز ذلت و خواری و سرافکندگی چیز دیگری عاید شما نخواهد گردید. اطمینان کامل دارم که در قبال این

عملی که با من کردید، خداوند: مرا عزیز و گرامی داشته، و انتقام سختی در انتظار شما خواهد بود«

امام ضمن بیان این جملات، حملات خود را شدیدتر و سخت‏تر نمود. اگر بگوئیم آن روز سیدالشهدا واقعا عملی در ردیف معجزه انجام داد سخن به گزاف نگفته‏ایم. مگر معجزه چیست؟ معنای معجزه آن است که دیگران از انجام شبیه و مشابه آن عاجز و ناتوان باشند و عملی که امام در سرزمین کربلا به مرحله عمل درآورد کمتر کسی می‏تواند از عهده آن برآید و چنان شجاعت و بی‏باکی و خونسردی از خود نشان دهد.

توجه بفرمائید، این حسین است که در کشاکش مبارزه و تار و مار کردن دشمنان رجز می‏خواند و چنین می‏گوید.

اذا کانت الابدان للموت انشأت‏

فقتل امرء و الله اولی و افضل‏

»وقتی بدنهای ما آخرالامر دچار مرگ و نیستی می‏گردد و هر کس مرگ را گردن خواهد نهاد پس به خدا سوگند در راه حق و حقیقت جان سپردن بهتر و بالاتر از مرگ در بستر می‏باشد«

عمرسعد و سایر سرداران که متوجه شدند این طور مبارزه با سیدالشهدا نتیجه مطلوبی را عاید نخواهد کرد تصمیم به اجرای دو نقشه گرفتند اول آن که امام را محاصره نمایند تا مبارزه دسته‏جمعی و همه جانبه، آن حضرت را از پای درآورد دوم آنکه عده‏ای را مأمور نمایند که به طرف خیمه و چادرهای اهل‏بیت حمله کنند تا از این طریق نیز روحیه امام حسین را دچار تزلزل سازند.

برنامه به مورد اجرا گذارده شد و در ضمنی که خیام حرم مورد حمله واقع گردید چهار دسته از سربازان به وسیله‏ی شمشیر – نیزه – تیر و حتی سنگ دفعتا امام را در برگرفته و ضربات گوناگون خود را وارد ساختند. سیدالشهدا که از ابتدای مبارزه هر چند یک بار خیمه‏ها را از نظر می‏گذرانید ناگهان در ضمنی که از هر طرف تحت فشار جدید قرار گرفته بود متوجه صدای فریاد و ضجه‏ زنان و کودکان گردید و چون رو برگردانید هجوم عده‏ای از لشگریان را به سوی چادرها مشاهده فرمود. اثر این امر در حضرت چنان زیاد بود که فریاد برآورد

»ای مردم اگر دین ندارید و به قیامت و روز پاداش اعتقاد ندارید لااقل آزاد مرد باشید. شما با من جنگ می‏کنید و من با شما، زنها و کودکان صغیر در این میان چه تقصیری دارند. دست از آنها بردارید«

ولی شدت حمله و فشار حمله‏کنندگان نه تنها نگذاشت امام از فرمایش خود نتیجه برگیرد بلکه باعث شد که از هر طرف باران شمشیر و سنان بر وجود مبارکش ببارد تا جائی که ماندن در روی زین امکان‏پذیر نگردید و نتیجتا سیدالشهدا از روی اسب با صدها زخم شمشیر بر زمین افتاد.

حضرت امام حسین (ع) با آنکه با آن حال نزار بر زمین خورده و از زیادی رفتن خون و عطش غیرقابل وصف، ضعف زیادی بر وجود مبارکش مستولی شده بود معذالک با همان وضعیت، افتان و خیزان به پیکار ادامه می‏داد تا آنکه بالاخره جریانات فوق کار خود را کرد و امام بی‏حال نقش بر زمین گردید مخصوصا آنکه در همین بین تیری به سوی آن حضرت رها شد که بر گلوی مبارک نشست و خونریزی زیادی را ایجاد نمود. چون جدا نمودن سر سیدالشهدا از بدن و ارائه آن به ابن‏زیاد و یزید پاداش و جایزه هنگفتی

را در برداشت چند نفر برای این کار خود را آماده کرده و حتی تا نزدیک امام حسین (ع) رفتند ولی با تمام شقاوتی که داشتند و با تمام خبث طینت که دارا بودند از این عمل شنیع خودداری کرده و عقب‏نشینی نمودند که از جمله آنها خولی ابن یزید اصبحی می‏باشد. ولی شمر که در خونخواری و رذالت و پستی گوی را از همه ربوده بود پیش رفت و آن کاری را که قلم از بیان آن شرم دارد انجام داد… دقیقه بعد بدن بی‏سر امام در روی زمین باقی مانده بود.

السلام علیک یا اباعبدالله – السلام علیک یابن رسول الله – السلام علیک یابن امیرالمؤمنین و ابن سیدالوصیین – السلام علیک یابن فاطمة الزهرا سیدة نساء العالمین – السلام علیک یا ثار الله و ابن ثاره و الوتر الموتور – السلام علیک و علی الارواح التی حلت بفنائک علیکم منی جمیعا سلام الله….

»سلام و درود بر تو ای اباعبدالله الحسین – سلام بر تو ای فرزند امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا پیشوای بانوان عالم. سلام بر تو ای وجود عزیزی که از خون پاک و مقدست و پدر بزرگوارت خداوند انتقام خواهد گرفت و در مقابل داد

خواهی برخواهد آمد – سلام دائمی و همیشگی بر تو و بر شهدا و ارواح مقدسی باد که در راه تو به شهادت رسیدند و در جوار تو به خاک سپرده شدند.

آیا شما فکر می‏کنید با شهادت حضرت امام حسین انتقام یزید و عمالش پایان یافت… آیا فکر می‏کنید پریشانی و ناراحتی اهل‏بیت در همین جا متوقف گردید… ای کاش این طور بود… ولی آن کشت و کشتار که شهادت 72 تن از شریفترین و پاکترین افراد را از خود بر جای گذاشت چنان جریان نامطلوبی در پی داشت که به خوبی نشان می‏داد صرفا موضوع مخالفت با شخص سیدالشهدا که از طرف مخالفین عنوان گردیده در بین نبود زیرا اگر جز این بود و فقط وجود امام حسین برای آنها غیر تحمل بود دیگر آن اعمال بعدی چه معنی داشت آتش زدن خیمه‏ها – شلاق زدن زنان و کودکان – تازاندن اسب بر پیکر مطهر شهدا و جدا نمودن سرهای آنها از بدن – سرقت و در آوردن گوشواره و گردن‏بند به زور و جبر. نمونه بارزی بود که اصولا علاوه بر

مخالفت با شخص امام، ضدیت شدید با خاندان اهل بیت را نیز شامل بود و جنبه انتقامجوئی و کینه‏توزی از آن جریان کاملا مشاهده می‏گردید.

در هر حال در غروب روز عاشورا، در موقعی که ماه در جای خورشید روشنائی‏بخش گردید و بر سرزمین کربلا تابیدن گرفت جز نعش شهدا – خیمه‏های سوخته و نیم‏سوخته – صدای گریه طفلان و کودکان – گریه و زاری اهل‏بیت و زنان حرم در از دست دادن شوهران، برادران و یا اقوام خود، چیز دیگری به چشم نمی‏خورد و شنیده نمی‏شد.

استاد حسین مسرور خطاب به ماه در شب یازدهم محرم چه خوب و متناسب اشعار زیر را سروده است:

نکوتر بتاب امشب ای روی ماه‏

بر این جسم نازکتر از جان شاه‏

بسا شمع رخشنده تابناک‏

زباد حوادث، فرو مرده پاک‏

حریفان به یکدیگر آمیخته‏

صراحی شکسته قدح ریخته‏

بتاب امشب ای مه، که افلاکیان‏

ببینند جانبازی خاکیان‏

مگر نوح بیند که از موج خون‏

چسان کشتی آورد باید برون‏

کند جامه موسی بتن چاک چاک‏

عصا بشکند بر سر آب و خاک‏

ببیند خلیل خداوندگار

زقربانی خود شود شرمسار