جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

آبروی خون

زمان مطالعه: 2 دقیقه

همان، صفحه 82.

عباس، یعنی عشق و ایثار و شهامت‏

یعنی نمود بارزی از استقامت‏

عباس یعنی مرگ را باور نکردن‏

یک لحظه در ناباوری‏ها سرنکردن‏

یعنی عروج عشق تا آن سوی ادراک‏

یعنی گذشتن از لب دریا، عطشناک‏

یعنی که خون جوش جنونی تازه دارد

عشق آتشی در سینه بی اندازه دارد

یعنی به انگشت جنون دل را کشیدن‏

جان دادن و مهر برادر را خریدن‏

یعنی تمام عاشقی پا در رکاب است‏

در سینه‏ی سالار مردان انقلاب است‏

یعنی علی پا در رکاب جنگ دارد

حیدر به قتل مشرکین آهنگ دارد

تیغ علی در دست عباس است این جا

مه، محو چشم مست عباس است این جا

چشمی که از مستی غزل پرداز خم شد

دستی که در پیکار عشق و عقل گم شد

چشمی که خونین گشت و خون را آبرو داد

دستی که افتاد و جنون را آبرو داد

چشمی که تفسیر تمام آیه‏ها شد

دستی که در راه خدا از تن جدا شد

چشمی که چشم انداز دریای بلا گشت‏

دستی که دستاورد دشت کربلا گشت‏

آه ای خدای عشق! معنی کن جنون را

تفسیر کن در دیده‏ها دریای خون را

واکن زپای بغض زنجیر تغافل‏

تا در میان سینه‏ها آتش کند گل‏

آخر تمام واژه‏ها گنگ‏اند این جا

هرگز نشاید قطره را تفسیر دریا

آنها که در مدح تو مراورید سفتند

جز قطره‏ای از بحر بی‏پایان نگفتند

این جا زبان واژه می‏گیرد زحیرت‏

می‏سوزد از شرم تو سر تا پای غیرت‏

مردانگی بر پای تو سر می‏سپارد

مردی اگر دارد نشانی، از تو دارد

از توست گر روح فتوت سرفراز است‏

گر بیرق مردانگی در اهتراز است‏

از هرم لبهای تو، آب آتش گرفته‏

از شرم، جان آفتاب آتش گرفته‏

تو مظهر مهر و وفایی و رشادت‏

تو ساقی عشقی و سقای شهادت‏

تو پور حیدر تو سپهدار حسینی‏

حقا که تو، تنها تو، سردار حسینی‏

تنها تو فهمیدی صدای تشنگی را

بر آب دیدی جای پای تشنگی را

تو یادگار حیدر کرار بودی‏

تو عشق را تا آخرین دم یار بودی‏